تکیه کلام





اسمـشُ از موبایلتــــ پاڪ مے شہ...

مسیجاش בیلیتــــ مے شہ...

بـہ בوستات میگے حق نـבاریـטּ جلوم اسمشــو بیاریـטּ...

بـہ خوבت تلقیــטּ مے ڪنے ...

اما..

با جاے פֿـالیش تو قلبتـــــ چیڪار مے کنے؟!!!

با ایـטּ همہ تشـابہ اسمے چیکار مے کنے؟!!!

با اهنگایے ڪـہ باهــاش گوش میکرבے چیکار مے کنے؟!!

وقتے ازت سراغشـو مے گیرטּ چیــــکار مے کنے؟!!!

وقتے تیکہ کلامشـو مے شـنوے چیکـار میـکنے؟!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
نرگس شامی نوری پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 17:17

آخ که دارم میسوزم وقتی تکیه کلامشو میشنوم
دوست دارم فریاد بزنم و هق هق گریه کنم
آخ آخ آخ آخ....واییی دارم دق میکنم دوستش داشتم و دارم

ویروس پنج‌شنبه 10 مرداد 1392 ساعت 00:18 http://DataBus.BlogSky.com

- چون مرز نداشتی -
زنی جوان نزد شیوانا آمد و گفت که بعد از ازدواج مجبور به زندگی مشترک با خانواده شوهرش شده است و آنها بیش از حد در زندگی او و همسرش دخالت می کنند. شیوانا پرسید: آیا تا به حال به سراغ صندوقچه شخصی که تو از خانه پدری آورده ای رفته اند؟ زن جوان با نعجب گفت: البته که نه! همه حتی همسرم می دانند که آن صندوقچه متعلق به شخص من است و هر کسی که به آن نزدیک شود با بدترین واکنش ممکن از سوی من رو به رو می شود. هیچ یک از اعضای خانواده همسرم حتی جرات لمس این صندوقچه را هم ندارند!
شیوانا تبسمی کرد و گفت: خوب! این تقصیر خودت است که مرز تعریفی خودت را فقط به دیوارهای صندوقچه ات محدود کرده ای!
تو اگر این مرز را تا دیوارهای اتاق شخصی ات گسترش دهی دیگر هیچ کس جرات نزدیک شدن به اتاقت را نخواهد داشت. شاید دلیل این که دیگران خود را در ورود و دخالت به حریم تو محق می دانند این باشد که تو مرزهای حریم خود را مشخص و واضح برایشان تعریف نکرده ای.
- داستان های شیوانا -

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد