ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
می ترسم از روزی که........
نه!بهتر است نگویم چه روزی تا تو نفهمی نقطه ضعفم را...
که بخواهی از آن برای رنجاندنم استفاده کنی....!
نمیتوانم یک جا بنشینم و ببینم که تو آزادانه برای خود،...
بی من
خوش می گذرانی و من
به خود اجازه نمیدهم بدون اجازه تو حتی نفس بکشم...!
می بینم که بدون من از همیشه خوشحال تری...
اما نگو که خودخواهم که تورا برای همیشه از برای خود می خواهم...
چون من بدون تو....
حتی دقیقه ای بیشتر هم از اهل این دنیا نیستم....
میشنوم...حرف های ذهنت را که چگونه درباره ام فکر میکنی....
آری!!
لحظاتی که با تو هستم و گویی تمام دنیا را به من داده اند....
می فهمم که چطور جسورانه دراین فکر هستی
که از شرم خلاص شوی!....
من...حس می کنم بوی خوش عشقم به تورا...
اما تو بعد از گذر هر ثانیه انزجار بیشتری را احساس می کنی...
برای من عشق به تو یعنی با تو بودن...
دوست داشتن تو و دل بریدن ز غیر تو....
اما برای توبا من بودن
یعنی تحمل سخت ترین و ملال آور ترین لحظات روزت
که شاید به دقیقه ای هم نمیرسد!
لمس می کنم حس نفرتت را...
ولی به روی ترسیده ام نمی آورم....
ترسیده از غلظت نفرتت!
در عجبم!...
دیگر یقین پیدا کرده ام که هرچه بیشتر تو را دوست دارم،
تو بیشتر از من فاصله میگیری!
آه!که تو نگفته نقطه ضعفم را میدانی!!!!
مدتی که گذشت دریافتم همیشه همینطور بوده است....
همیشه وصل و فراق،...عشق و نفرت با هم بوده اند....
به تو نزدیکم طوری که هرروز میبینم چگونه برایم دلبری میکنی....
اما جوری از تو دور افتاده ام
که نمیتوانم برای لحظه آغوشت را احساس کنم....
با این همه....باز هم با تمام وجود بر تو عاشقم...
این عشق نیست که در کنترل من باشد....
من هستم که همانند موم در دستان عشق ورزیده شده ام...
و حال این را به تو عرضه میکنم!
اما...هرچه من دراختیار عشقم هستم،تو در خدمت نفرتت هستی!
اشکالی ندارد!
تو هرجور که باشی من تورا دوست دارم!
با هر شکل و قیافه و حسی که نسبت به من داری!
و اگر روزی تو را به هر دلیلی از دست بدهم....
به طوری که دیگر..........
حتی برای ثانیه ای هم شانس شنیدن صدایت را نداشته باشم....
آن روز است که عاشق همیشگی ات دل از این دنیا می کند و....
می روم تا شاید در آن دنیا به وصل حقیقی که می گویند در
فراسوی پیکر هاست برسم...شاید...شاید!!!
عاشقیم بد کوفتیه ها
خیلی غمگین بود داغونمون کردی
آخ چه کنیم دیگه کسی که خودش داغونه داغون مینویسه داغونم میکنه