آب درهـــاون کــوبیــدن است اینکـــه مـَـن
شعــر بِنـِـویسـَـم و تـــو هم فـــال قَهـــوه بگیـــرے
وقتــے آخـَــرِ همــه شعــرهــاے مَـن ، تــــو مـے آیــے
و تــــهِ همــه فنجـــان هـــاے تـــو ، مـَـن میـــــروَم
عشق چیست که همه از آن سخن میگویند؟؟؟
ع : عبرت زندگی
ش : شلاق زمانه
ق : قصاص روزگار
اما افسوس و 100 افسوس شلاق زمانه را خوردم
و قصاص روزگار را چشیدم ولی " عبرت " نگرفتم . . .
هوایی که تو نفس میکشی
دارم راه میرم و بغل میکنم
هر صبح پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق می زند
سطر اول همیشه این است ،
" خدا " همیشه با ماست
پس بخوانش با لبخند
عاشق پسر خاله ی کلاه قرمزیم ،
یه کیک مسموم رو تنهایی خورده بود تا بقیه مریض نشن !
بهش گفتن چرا ننداختی دور ؟
گفت : مورچه ها میخوردن ، به مورچه نمیشه سرم وصل کرد
این یعنی آخر معرفت
( به سلامتی پسرخاله به خاطر دلش )
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر
همین که دستت رو آروم بگیره
یه فشار کوچیک بده
این یعنی من هستم تا آخرش
همین کافیه
چرا غمگینی ؟ : عاشق شدم
آیا عشق شیرین است ؟ : بله شیرین تر از زندگی
چرا تنهایی ؟ : ویژگی عاشق هاست
لذت تنهایی چیست ؟ : فکر به او و خاطرات او
چرا می روی ؟ : برای اینکه او رفت
دلت کجاست ؟ : پیش او
قلبت کجاست ؟ : او برده
پس حتما بی رحم بوده نه ؟ : نه اصلا
چرا ؟ : چون باز هم او را میپرستم . . .
دیرگاهیست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئینه ز من با خبر است / که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم / همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید / تا نبینم که چه تنها شده ام
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!
کاش مرا باد می آفریدند
تو را برگ درختی خلق می کردند؛
عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!
در هم می پیچند و عاشق تر می شوند...
/blogextendedpost>
دلم تنگ است برای کسی که نمی داند ..
نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم ..
می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد .
پس بگذار که نداند بی او تنهایم ..
دور میمانم که نزدیک بماند ...
گاهی دستت می لرزه..
گاهی دلت می لرزه..
گاهی دست و دلت می لرزه...
این جور وقتا پیش اومده یکی بگه پریشونیتو می خرم؟
این جور وقتا پیش اومده هواییه یه چیکه آب شی؟
شبیه عطش بشی؟
نه از تشنگی، نه از تشنگی، نه از تشنگی، که از دل سوختگی...
آخ از دم غروبی که دست و دلت با حوصلت رفیق نیست..
آدم شبیه بی پناهی میشه، شبیه غربت، شبیه غریبی..
واسه همینه که می خوام بگم قاعده ی یه چیکه آب،
قاعده ی یه کف دست عطش،
قاعده ی یه غروب دل تنگی،
قاعده ی بی تابی های کهنه،
قاعده ی خستگی های بیاته...
دست و دلت رو بده به اونی که اون بالاست
باهاش حرف بزن..
شبیه گفتگوهای تنهایی...
اینه که باید گفت:
آن سوی دلتنگی ها همیشه خداییست که داشتنش جبران همه نداشتن هاست...
جدا که شدیم
هر دو به یک احساس رسیدیم
تو به "فراغــــــت"
من به "فراقــــت"
یک حرف تفاوت که مهم نیست . . .
فرود می آیم
مردی اتاق هتلی را تحویل گرفت .در اتاقش کامپیوتری بود،بنابراین تصمیم گرفت
ایمیلی به همسرش بفرستد.ولی بطور تصادفی ایمیل را به آدرس اشتباه فرستاد
و بدون اینکه متوجه اشتباهش شود،ایمیل را فرستاد. با این وجود..جایی در هوستون ،
بیوه ای از مراسم خاکسپاری شوهرش بازگشته بود.زن بیوه تصمیم گرفت ایمیلش را
به این خاطر که پیامهای همدردی اقوام و دوستانش را بخواند،چک کند. پس از خواندن
اولین پیام،از هوش رفت.پسرش به اتاق آمد و مادرش را کف اتاق دید و از صفحه کامپیوتر
این را خواند:
به: همسر دوست داشتنی ام
موضوع: من رسیدم
تاریخ: دوم می 2006
میدانم از اینکه خبری از من داشته باشی خوشحال می شوی.آنها اینجا کامپیوتر داشتند
و ما اجازه داریم به آنهایی که دوستشان داریم ایمیل بدهیم.من تازه رسیدم
و اتاق را تحویل گرفته ام.می بینم که همه چیز آماده شده که فردا برسی.به امید دیدنت
از آسمان باران «انـــا انزلنـــاه» می بارد؛
بیایید زیر باران شب قدر، وجودمان را از گناه پاک کنیم
خدایا! به حق شهید شب های قدر،
تقدیر ما را محبت، ولایت و پیروی راه مولا علی علیه السلام رقم بزن.
از حضرت امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمود: «این شب را «لیلةالقدر» نامیده اند، چون آنچه مربوط به سال است، از قبیل خوبی، بدی، زیان، سود، روزی (معیشت) و سرآمد عمرها در آن شب اندازه گیری می شود»
خدا حافظ رفیقِ خوبِ دیروز
دیگه خوشبختِ خوشبختی به پای من نسوز
خداحافظ تو که میری از این غربت
حلالم کن اگه بَد بودم این مدت
خداحافظ به این زودی بدونِ من تو نابودی
خدا حافظ که از اول هم تو یک اشتباه بود
خدا حافظ که از اول تو هم یک اشتباه بودی ....
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم من و تنهایی و دوری…
چرا تو فکرمه…!!!
«پیشانی ام»
سجده گاه لب هایت؛
«چشمانم»
میعادگاه قدم هایت؛
«دستانم»،
تکیه گاه خستگیهایت؛
و «قلبم»،
حریم دلتنگیهایت؛
تمامی اینها،
ارزانی «نیم نگاهت»!
بس که دیوار دلم کوتاه است........
/blogextendedpost>
دور ضریح چشمت ، دارم طواف می کنم
به عشق پاک قلبم ، شب اعتراف می کنم
یک شب کنار صحنت ، خوابی عمیق می رم
بین شبو سپیده ، شب رو رقیب می کنم
ایوون خاطراتو ، امشب تمیز می کنم
با غربت و حقارت ، جنگ و ستیزمی کنم
رو فرش آرزوها ، سجاده باز مونده
سقف بلند عشقو ، غرق نیاز می کنم
با آیه های مهتاب ، چشماتو خواب می کنم
کوه یخ سکوتو ، با بوسه آب می کنم
فردا رو تو کتابت با خنده می نویسم
می فهمم از نگاهت ، دارم ثواب می کنم.............لـــ ــعنــت بــﮧ مـــوبـــایــــلــــ ...!!
لـــــــــ ـــــــــعنـت بــﮧ اسـ امــ اســ ...!
لــــــ ـ ـ ـ ـــــــــــعنــت بــﮧ ایــــنـــتــرنــتـــ ...!!!
مـטּ خـ ــوבتــ را از نـ ـزבیــ کــ مــ ــے خــواهـــ ــــــمــ .
براے چنـــــد لحظــه باعث میشـــه
دقیقــاً احساســـ کُنے
کـه قلبتـــ داره از تـــو سینـ ه اتـــ کنــده میشــه
هر آهنگی که گوش میدهم
،به هر زبانی که باشد
بغضم را میشکند
...نمی دانم
...بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط اس
می گویند: شاد بنویس
!!!...نوشته هایت درد دارند
!!!...و من یاد مَردی می افتم که با گیتارش
!!!...گوشه ی خیابان شاد میزد
!!!...اما با چشمهای خیس
چند ساعتی با هم بودیم...
من به تو نگاه میکردم...
و...تو به ساعتت
تو قرار داشتی و من بی قراری...
/blogextendedpost>
میترسم از بعضی آدم ها
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧد ،
ﻓﺮﺩﺍﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ،
ﻓﺮﺩﺍﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻗﻬﺮ و نامهربانیﺷﺎﻥ را !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺱ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﻣﺤﺒﺘﺖ !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺵﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺨﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻨﺖ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ
/blogextendedpost>
من خیلی دلم تنگ شده
اما دلتنگی من برای ادمهای این دنیا نیست .
حوصله ام خیلی خیلی سر رفته
اما نه برای رفتن به پارک یا جاهای دیدنی که در این دنیاست
من خسته ام خیلی خسته ام
می خواهم استراحت کنم اما نه در این دنیا
می خواهم از این دنیا بیرون بروم
می خواهم مهمان نا خوانده ای خارج از این دنیا باشم.
لباس آخرت متری چند؟ خدا؟
میخــــــواهم عوض شوم...!
چرا بایـــــد دلتنگ آغوشت باشم...؟
میخـــــــواهم تــو دلتـــــنگ آغوشـَــم باشــــی...!
میخـــواهم آن سیــــب ِ قرمزِ بالـــای درخــــــت باشــَـــم...
در دورتـــــریـــــــــــــــــن نــُـقطه...
دقـــــــــــــــــــت کــــــــــــــن!!!
رسیدن بـــــه مــَــن آسان نیـــــست...
اگر هـِــمـَــتـــَـش را نـــَـداری...
آسیــــبی به درخت نــــزن...
بـــــه همان سیــــب هایـــــ کِرم خورده ی
روی زمــــــین قانـــــــــــــع بــاش
/blogextendedpost>