-
هستن دخترایی که...
دوشنبه 28 مرداد 1392 00:48
هستن دخترایی که نگران پاک شدن آرایششون نیستنچون آرایش ندارن... هستن دخترایی که وقتی یه پسر. پولدار میبینن دلشون نمی لرزه چون دلشون دله نه ژله... هستن دخترایی که با دیدن ماشین پسرا کف نمیکنن چون اینا دخترن نه دلستر...
-
...
دوشنبه 28 مرداد 1392 00:47
بعضى ها توىِ دل ما جا دارن، اینا جاشون امنه و موندنیَن بعضى ها هم هستن که توىِ روده ىِ ما جا دارن، متأسفانه اینا رفتنیَـن ....
-
خدای یوسف
دوشنبه 28 مرداد 1392 00:45
حضرت یوسف می دونست تمام درها به روش بسته هست امّه به خاطر خدا و به امید او به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته به روش باز شد .. اگه تمام درهای دنیا به روت بسته شدند و یا فکر کردی درب خدا به روت بسته شده به طرف همون در بسته بدو چون خدای تو و یوسف یکیه !
-
سلام های...
دوشنبه 28 مرداد 1392 00:43
برای رفتنم لحظه شماری نکن! من این لحظه ها را از خدا قرض گرفته ام... سلام های نیمه ی تو، یخ دلم را ذوب می کند... برای رفتنم لحظه شماری نکن! من نگران پریشانی توام تو پریشان از نگاه من...
-
وسط بیابان
دوشنبه 28 مرداد 1392 00:39
شده ام همانند تک درختی در وسط بیابان!!! هر که خسته و در مانده است با خوشحالی به من پناه می آورد و خستگی هایش را برایم به یادگار می گذارد و بر خی هم زخمی بر تنم می زنند ، اما دریغ از ابری که سایه ای برمن بیافکند.
-
درک
دوشنبه 28 مرداد 1392 00:38
دقت کردین هر چی یه نفر رو بیشتر دوست داریم بیشتر از دستش می رنجیم؟ همه میگن به خاطر همون علاقست که بیشتر ازشون ناراحت میشیم. ولی من میگم شاید درکش نمیکنیم. شاید درکمون نمیکنه. شاید واسه همین درک نکردناست که یهویی تنها میشیم!!! شاید...
-
ارزشش رو داشت؟
دوشنبه 28 مرداد 1392 00:37
؟؟ میدونی وقت رفتنت چی آزارم میداد؟ این که بدون هیچ دردی میرفتی میدونی الان چی آزارم میده؟ این که داری از رفتنش عذاب میکشی هر چند به رو نمیاری ولی میدونم که داری از رفتن خودت عذاب میکشی حالا یه سوال ارزشش رو داشت؟؟؟؟
-
شکست
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:31
خــــــدا جــونــم اینکه قلبم شکست به درک... اینکه تنها شدم هم به درک... اصلا دلمم شکست به جهنم! ولی این منو آتیش میزنه که خودمو زنده گذاشتی تا جلوی این شکسته ها شرمنده شم..!
-
عشق پنهان
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:29
عشقتـــ رآ پنهآטּ میڪنـے ڪـہ مرכآنگیتـــ פֿـכشـہ כـار نَشـوכ ! اَפֿـمـ میڪنـے ڪــــہ مهربآنیَتـــ رآ پنهـــــآטּ ڪنے ! مَـرآ " شُمــآ " פֿـَطآبـــ میڪُنے ڪِـہ هَوآیے نشَومـ ! اَمـآ نمــیـכانـے ! نمـیــכانے ڪـــہ چقَـכر ایــטּ هـآ بـہ تـو مـے آینـכ ! و مـَـטּ כیــوانـہ تـَر میشوَمـ
-
مطمئن باش
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:25
ﻣﻄﻤﺌטּ ﺑﺎﺵ ﻧــہِ ﺑهانہِ ﺍے ﺑﺮﺍ ے ﻓﺮﺍﺭ ﻭ ﻧــہِ בﺭﻭغے ﺑﺮﺍے ﺗﻮﺟیہِ.../. ﻭﻗتے ﺑﺮﺍﻱ ڪسے مہِم ﺑﺎشے ﺍﻭ همیشہِ ﺭﺍہِے ﺑﺮﺍے ﻭﻗﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘטּ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎטּ ﺧﻮﺍہِـב ﻳﺎﻓﺘـــــــ …
-
شماره تو
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:21
پسورد تمام چیزهایم شماره ی تــــــ ــــــو شده است و من دائم شماره ی تو را میگیرم بدون آنکه صدایــــ ـــــــ ــــت را بشنوم ....
-
دختر رویاهایت
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:20
با زنت شوخی کن سر به سرش بگذار از غذایش بچش از دستپختش تعریف کن و بدان که اگر گاهی هم ظرف ها را تو بشوری آسمان خدا به زمین نمی آید! آخر می دانی؟ او همان دختر رویاهای دیروزت است که به آشپز خانهء زندگی امروزت آمده! باور کن بدون او اجاق خانه ات حسابی کور کور است!
-
روزی خواهد رسید
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:18
روزگاری خواهد رسید ... همچنان که در آغوش دیگری خفته ای , به یاد من , ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی ... دلت هوایم را خواهد کرد به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را ... خنده هایمان را ... اشکهایم را ... حرف هایم را ... در آن لحظه در دلت میگویی : دلتنگت شده ام
-
تمام شد
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:18
قرعه کشی که تمام شد تو به اسم کس دیگری در آمدی ! تقدیر جای خود... اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی
-
دیوانه ای بیش نیستم....
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:15
خــــــود را به تَمَـــسخُــر گرفته ام از عشق مینویسم اما عاشـــــق نــیستم از درد مینویسم...اما دردمــــــــند نیـــــــــستم از غم و اشک مینویسم اما.. سرمــــَــــست و خندانم مرا جــِــــــدّی نگــــــــیر...! این روزهـــــــــا.... من همۀ آن چه میگویم هـــــــستم و هـــــــــــیچ نـــــــیستم به گــــُــــمانم...
-
هوس
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:14
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده... یک رفیق شش دانگ... یک آرامِ دل... کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده... و دیگر محک زدن و زیر و رو کردنی در کار نباشد... ... رفیقی که من نگویم و او بشنود... بخندم و حجــم بغضم را در خنده ام ببیند... ... رفیقی که بگویمش برو...، اما بماند... که نرود... وقتی ماندنش آرامم می کند... ...
-
حسرت....
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:12
حسرت یعنی رو به رویم نشسته ای و باز خیســـــی چشمـــانم را آن دستمال خشک بی احساس پاک کند حسرت یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم حسرت یعنی تـــو که در عین بودنت داشتنت را آرزو می کنم...
-
چرا؟؟؟؟؟
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:11
می گویند دل به دل راه دارد ... پس چــــــــــــرا ؟ چـــــــــــــرا وقتی دلـــ ـــ ـــم را شکستی ... ! دلـــت نشکســت ؟
-
تو...
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:10
به آسمان که نگاه می کنم... دلم آرام می شود...که تو هم زیر همین سقفی... بی تااااابتم....
-
می نویسم
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:10
اینها تمام احساسم به توست .... که بر روی کاغذها آوار می شوند ! اما افسوس که " تو " عاشق نمی شوی. ...
-
تو هیچ کجا نیستی...
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:09
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود! تو… هیچ کجا نیستی…
-
فردا...
یکشنبه 27 مرداد 1392 01:08
حتی اگر بدانم فردا دنیا تکه تکه خواهد شد، باز هم درخت امیدم را عاشقانه خواهم کاشت، نه برای برداشت میوه اش، برای آنکه افسوس "نکاشتن" را با خود حمل نکنم...
-
قاصدک
جمعه 25 مرداد 1392 23:06
چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن در جاده ای که در آن هیچ بادی نمیوزد..
-
منتظر
جمعه 25 مرداد 1392 23:03
منتظر کسی باش که اگه حتی تو ساده ترین لباس بودی حاضر باشه تو رو به همه دنیا نشون بده و بگه که : "این دنیای منه"
-
تکلیف
جمعه 25 مرداد 1392 23:02
چه تکلیف سنگینی ست ، "بـلا تکـلـیـفـی" وقتی نمی دانم ... دارمت یا ندارمت !!
-
برگشتن
جمعه 25 مرداد 1392 22:50
خنده ام میگیرد.. وقتی پس از مدت ها بی خبری بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری میگویی دلم برایت تنگ است؛ یا مرا به بازی گرفته ای..! یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی..! دلتنگی ارزانی خودت.
-
اعتراف میکنم
جمعه 25 مرداد 1392 22:49
اعتراف میکنم به خیانت در نبودنت با خیالت بودم
-
محبت
جمعه 25 مرداد 1392 22:48
لامارتین شاعر فرانسوی میگه: تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم زیرا محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا.
-
حفظ بقای رابطه....
جمعه 25 مرداد 1392 22:36
ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻦ ، ﺩﻭﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ، ﺑﻮﻭﺳﺶ ﮐﻦ ، ﺻﻮﺭﺗﺸﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻦ ... ﺍﻣــــــــــــــــــــــــــــــــــــــﺎ !!!! ﮔﺎﻫﻲ ﻫﻢ ﺑﺮﻳﻦ ﺑﻪ ﻫﻴﮑﻠﺶ ﻭﺍﺳﻪ ﺣﻔﻆِ ﺑﻘﺎﻱ ﺭﺍﺑﻄﻪ !
-
بیدارم
جمعه 25 مرداد 1392 22:34
دیگران میــــپرسند: بیـــــداری؟ آری بی "دار"م... چرا که اگر "دار"ی داشتم یا قالیه زندگیم را خودم میبافتم... یا زندگیم را به "دار" می آویختم و خلاص... پس بی"دار" بی"دار"م...