-
زنم کردند....
یکشنبه 13 مرداد 1392 17:28
زن ام کردند ... وقتی سینه هایم ، هنوز بالغ شدن را در زمان ندید چشمانم برای یک بار ، هوس را غنچه نکرد وقتی دستهایم عروسک رویا را در آغوش نگرفت انداختند چادر سفیدی با مردی که فقــــــــــــط .... هم خوابی و بچه مادرم کردند بدون آن که بدانم زن چیست سجده نشستم خدا را ... تا فرزندم ، زن بعدی نباشد!
-
پروانه
یکشنبه 13 مرداد 1392 17:27
یه پروانه را با دستات می گیری بدش می خوای ببینی زنده هست؟ انگشتاتو ب از کنی .... فرار میکنه محکم بگیری....می میره دوست داشتن هم یه چیزی مثل پروانه هست
-
به چه حالی بودم
یکشنبه 13 مرداد 1392 17:24
-
قند لبانت
یکشنبه 13 مرداد 1392 00:18
قند لبانت؛ نمک گیرم کرد! نمیدانم فشارم بالاست یا قندم!
-
پر از عاشقانه....
یکشنبه 13 مرداد 1392 00:15
آسمـان هـم کـه بـاشی بـغلت خـواهــم کـرد … فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد … پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
-
عاشق شده بود....
یکشنبه 13 مرداد 1392 00:11
دیدی غزلی سرود؟ عاشق شده بود. انگار خودش نبود عاشق شده بود. افتاد.شکست . زیر باران پوسید آدم که نکشته بود . عاشق شده بود
-
برای عشق...
شنبه 12 مرداد 1392 23:57
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق...
-
..............
شنبه 12 مرداد 1392 13:22
-
همه چیز را یاد گرفته ام...
شنبه 12 مرداد 1392 13:22
همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم تو نگرانم نشو !! همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ! یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو ! یاد گرفته ام که...
-
عکس نوشته...
شنبه 12 مرداد 1392 13:21
-
دو تا عاشق
شنبه 12 مرداد 1392 13:19
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ... دیگوه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ... چون به قلب همدیگه زخم زدن ... نمیتونن دشمن همدیگه باشن ... چون زمانی عاشق بودن ... تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن
-
کاش میفهمیدی...
شنبه 12 مرداد 1392 13:15
کـاش مـی فـهـمیـدی .... قـهـر میـکنم تـا دسـتـم را مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی: بـمان... نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛ و آرام بـگویـى: هـر طور راحـتـى ... !
-
دختر کبریت فروش
شنبه 12 مرداد 1392 03:18
دخترک برگشت چه بزرگ شده بود پرسیدم : پس کبریتهایت کو ؟ پوزخندی زد . گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد ... ......... گفتم : می خواهم امشب با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم ! دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید ... گفت : کبریت هایم را نخریدند سالهاست تن می فروشم ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 مرداد 1392 03:18
چگونه است؟! صبح که بیدار شدی کدامین نقاب را بر می داری؟ فصل نقابهاست... انگار کسی ما را بی نقاب نمی بیند اگر روی واقعی داشته باشیم چگونه است؟! صبح که بیدار شدی کدامین نقاب را بر می داری؟ فصل نقابهاست... انگار کسی ما را بی نقاب نمی بیند اگر روی واقعی داشته باشیم کسی ما را ن چگونه است؟! صبح که بیدار شدی کدامین نقاب را...
-
تو رو از یاد ببرم
شنبه 12 مرداد 1392 03:12
تو رو از یاد ببرم با خاطراتت چه کنم حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم تو همونی که واسم یه روزی زندگی بودی توی رویاهای من عشق همیشگی بودی آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته بی کسی عالمی داره واسه ما یه عادته چطور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو آخه با چه جراتی به دل بگم نمون برو دل دیگه خسته...
-
پیرمرد
شنبه 12 مرداد 1392 03:12
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی . پیرمرد از دختر پرسید : - غمگینی؟ - نه . - مطمئنی ؟ - نه . - چرا گریه می کنی ؟ - دوستام منو دوست ندارن . - چرا ؟ - جون قشنگ نیستم . - قبلا اینو به تو گفتن ؟ - نه . - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . - راست می گی ؟ - از ته...
-
پیرمرد
شنبه 12 مرداد 1392 03:12
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی . پیرمرد از دختر پرسید : - غمگینی؟ - نه . - مطمئنی ؟ - نه . - چرا گریه می کنی ؟ - دوستام منو دوست ندارن . - چرا ؟ - جون قشنگ نیستم . - قبلا اینو به تو گفتن ؟ - نه . - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . - راست می گی ؟ - از ته...
-
..............
شنبه 12 مرداد 1392 03:11
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی... وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .. صبحانه مو آماده...
-
روزهای با تو بودن
شنبه 12 مرداد 1392 03:09
روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش! میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم...
-
داستان قلب و عقل
شنبه 12 مرداد 1392 03:07
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”. میخوام بهش بگم ، میخوام...
-
یکی بود ویکی نبود
شنبه 12 مرداد 1392 03:00
یادته زیر گنبد کبود تو بودی و کلی آدمای حسود؟ تقصیر همون حسوداست که حالا هستی ما شده یکی بود یکی نبود...
-
قطار
شنبه 12 مرداد 1392 02:58
قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............ و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!
-
رد پاهایم
جمعه 11 مرداد 1392 18:18
رد پاهایم را پاک می کنم به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم.
-
گاهی...
پنجشنبه 10 مرداد 1392 17:28
گاهى از انسان بودنــــــم شــرم میکنم... گاهى میخواهم انســــــان نباشم... گوسفندى باشم , پا روى یونجه هـــــا بگذارم اما دلــــــى را دفن نکنم... ! گرگى باشم , گوسفندهــــــا را ﺑِﺪَﺭم , اما بدانم کــــــارم از روى ذات است نه از روى هوس... ! خفاشى باشم که شبها گــــــردش کنم با چشمهــــــاى کور , اما خوابى را پر پر...
-
بزن بسلامتی....
پنجشنبه 10 مرداد 1392 16:51
بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی. . . بزن به سلامتی اینکه کوه دردبودی ولی دم نزدی . . . بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی . . . بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی براش چون ازش بیخبربودی امااون حتی یه mis نداد که بگه خوبـــــم...
-
یه روزایی....
پنجشنبه 10 مرداد 1392 16:50
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﯾﻪ ﺷﺒﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺍﺩﻣﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯼ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﺱ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺑﺨﻮﺩﺕ ﻣﯿﺎﯼ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﺠﻮﺍﺏ ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪﻥ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯿﮕﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺧﺮﺵ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺷﺪ ...?
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 مرداد 1392 16:38
خدایـا حواسَت هَست ؟ صِداے هِق هِق گریـــه هایم از گَلویے مے آید که تو از رَگَش به من نَزدیکـــ ترے!!
-
..........
پنجشنبه 10 مرداد 1392 16:33
از زندگـــــی کسی حذف شدم ؛ کــــه برای داشتنش خیلی ها را از زندگــــــی ام حذف کرده بودمــــــــ . . . . . . .
-
برگرد....
پنجشنبه 10 مرداد 1392 16:31
یادم می آید گفته بودی ساده و کوتاه نویسی را دوست داری تقدیم به تو … ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه : برگـــــــرد … دلتنــــــــگم …
-
دلتنگم...
پنجشنبه 10 مرداد 1392 16:30
دلتنگم برای کسی که مدت هاست بی آن که باشد هر لحظه زندگی اش کرده ام …