-
نگاه جالب یک زن به مردها
پنجشنبه 10 مرداد 1392 16:29
یک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند"... مردان" خاص نمی شود. مردها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلندگو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای...
-
گاهی...
پنجشنبه 10 مرداد 1392 16:26
There are moments in life when you miss someone So much that you just want to pick them from Your dreams and hug them for real گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود که می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید و آرزوهای خود در آغوش بگیرید
-
دلیل دیوانگی
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:59
بـــ ـــآ هَمــ ــه چیــ ــز کِــ ـــنآر آمــ ـــدَمـــ ــ....! دَلــ ـــیــلِ ایــ ــלּ هَمِــه دیــ ـــوآنِــ ــگـ ــے ام..... تَنـ ـــهــآ بـ ـــآوَرِ جُمــ ـــلِـه آخَـــ ـــر تُــ ــوسـتـ ـــ..... چــ ــیزے بیـــنـ ــمآלּ نَــ ــبود.....!!!!
-
بغض شکن....
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:59
خدایا بت بود ... بت شکن فرستادی ... من اینروزها پر از بغضم ... بغض شکن هم داری؟
-
خاص ترین مخاطب خاص دنیا
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:58
بــا تَمــامِ مِـداد رَنـگـے های دُنیــا به هـَـر زَبــانی کــه بـِدانــے یـا نــَــدانے خـالــے اَز هَــر تـَشـبیـه وَ اِسـتــعاره وَ ایـــهـام تَـنهـــا یـــک جـــُـــــمله بـَــرایـت خـواهـَـــم نــِـوشــت دوسـتَت دارَم خـــاص تــَــریـن مـُـخـاطـَـب خــــاص دُنیــــ
-
شما؟؟؟
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:54
سلامتی اونی که داشت می رفت....! بهش گفتم:نمیتونی فراموشم کنی...! برگشت نگاهم کرد...! گفتم:دیدی نمیتونی فراموشم کنی...؟ گفت:...... شماا...؟!؟
-
فندک
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:50
فندک را روشن میکنم و آرام کنار گوش سیگار می گویم : عصر ، عصر نامردهاست رفیق ! و یک بار دیگر برای آرامش خودم . . . رفیق سوزی میکنم . . .
-
تو هم مقصری
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:49
گراهام عزیز ! تلفنی که زنگ نمی خورد که نیازی به اختراع نداشت !! حوصله ات سر رفته بود ” چسب ِ قلب ” اختراع می کردی ؛ می چسباندیم روی این ترک های قلب ِ صاحب مرده مان و غصه ی زنگ نخوردن ِ تلفنی که اختراعش نکرده ای را نمی خوردیم !! ساده بگویم گراهام بل عزیز ! حال ِ این روزهای مرا ، تو هم مقصری .
-
یا تو یا مرگ
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:44
شب عروسیه ، آخر شبه ، خیلی سرو صدا هست میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هرچی منتظرشدن برنگشته در رو هم قفل کرده . داماد سراسیمه پشت در راه میره. داره ازنگرانی و ناراحتی دیوونه میشه . مامان وبابای دختره پشت در داد میزنند : مریم دخترم در رو باز کن ، مریم جان سالمی ؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:42
سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟ هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان مهتاب یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود.مهتاب 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض مهتاب ترکید و شروع کرد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:35
خوش به حالــــــــــــــــت حــــــــــــوا.... خــــــــــــــــودت بــــودی و آدمـــــــــــــــــت... وگرنـــــه آدم تو هم هوایــــــــــــــــــــی میشـــــد!!!!!!
-
می خواهم بگویم...
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:33
تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم .. می خوام بگم تو دنیای منی .. می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره .. می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !! می خوام بگم شدی مجنون عشقم … می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم ! می خوام بگم که می خوام دلمو فرش زیر پات کنم .. می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر...
-
تکیه کلام
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:29
اسمـشُ از موبایلتــــ پاڪ مے شہ... مسیجاش בیلیتــــ مے شہ... بـہ בوستات میگے حق نـבاریـטּ جلوم اسمشــو بیاریـטּ... بـہ خوבت تلقیــטּ مے ڪنے ... اما.. با جاے פֿـالیش تو قلبتـــــ چیڪار مے کنے؟!!! با ایـטּ همہ تشـابہ اسمے چیکار مے کنے؟!!! با اهنگایے ڪـہ باهــاش گوش میکرבے چیکار مے کنے؟!! وقتے ازت سراغشـو مے گیرטּ...
-
شب هایم
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:27
شب هایم درد دارند. وقتے ندانم چراغ اتاق ات را. کدام لعنتے خاموش مے کند...!
-
به بعضیا باید گفت
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:27
!!!... بـهـ بعضـــیام بـایـــد گفتـــــ : ...!!! !!.. اگـــــهـ حـــس میکنــی خیلـــــــی بارتـــــهـ ..!! !. واستـــ " گــــاری " بگــــیرم .!
-
خواستم بگم...
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:26
خواستم بگویم به جهنم که رفتی دیدم واژه ی بهتری هم وجود دارد . . . به همین روزهای من که رفتی . . .
-
رفتنت....
چهارشنبه 9 مرداد 1392 23:25
رفتنت... نبودنت... نامردیت... هیچکدام نه اذیتم کرد نه برایم سوال شد فقط یه بغض داره خفم می کنه... که چه جوری نگات کرد که منو تنها گذاشتی؟!
-
با دل بمان
چهارشنبه 9 مرداد 1392 19:00
گـفـت : בعـآ کـنے مـے آیـَב ... مـے مـآنـَב ! گـفـتـَم : آنـکہ بـآ בعـآیـے بـیـآیـَב بـہ نـفـریـنـے مـے روَב ... פֿــواسـتـے بـیـآیـے ... פֿــواسـتـے بـِمـآنـے ... بـآ בعـآ نـَیـآ ... بـآ בل بـیـآ ... بـآ בل بـِمـآن...
-
با سر رفت
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:59
عزیــزم چه زیبـا اجـــرا میکنـی ... خط به خط تمام گفتــــه هایم را... خواســـته هایم را... امــــــــــا... امـــــا ... برای دیگری ღ گفت : پای رفتن نـدارم ، راست می گفت !!! بـــا ســر رفـــــت ღ
-
کسی چــه میــداند ...
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:58
کسی چــه میــداند امــروز چنــد بار فرو ریختم .. از دیدن کسی کــه ، تنهــا لباسش شبیــه به " تـــــو " بــود !
-
(داستان عاشقانه) اگه یه روز ترکم کنی میمیرم . . .
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:56
دختر و پسر که زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه تاکسی شدن و آروم کنار هم نشستن . . . دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد ! پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر...
-
بی انصاف
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:53
بی انصاف!! لای انگشتانم را باید دستان تو پر میکرد... نه سیگار را !!! (:
-
خودت باش
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:46
خودت باش . . . ! آدم باش ! کسی هم اگر خوشش نیامد به جهنم اینجا که مجسمه سازی نیست ......
-
حسین پناهی
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:45
همه چی از یاد آدم میره . . . مگه یادش ، که همیشه یادشه . . . ( حسین پناهی )
-
دو سیب
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:41
آهــی عجیــب می کشــم امــشب بـه یاد تو خـود را صلیــب می کشــم امــشب بـه یاد تـــــو نعنــاع و پرتغــال که هیچ اسـت رفـیـــــــــق دارم دو ســـیب می کشــم امشب به یاد تـــــو
-
کاش میشد کمی مرد
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:40
تـاثـیـرگُـذارتـریـטּ قـانـوטּ زنـدگـے مـטּ ، قـانـوטּ { ڪہ نـبـایـכ } بـوכ ! عـاشـقِـ ڪسـے شـכمـ ؛ ڪـہ نبـایـכ ! כستـاטּ یـخ زכه امـ ، دستـاטּ تـبـכار اویـے را طـلبـ ڪـرכ ؛ ڪـہ نـبـایـכ ! כلـمـ بـودטּ آنـے را خـواستـ ؛ ڪـہ نـبـایـכ ! اشڪـ هـایـمـ بـہ یـاכ ِ ڪسـے سـرازیـر شـכنـכ ؛ ڪـہ نـبـایـכ ! میـدانـمـ . . . ایـراכ...
-
دیدن عکس
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:37
دیدَنــ عَکسَتـــ تَمآمِــ سَهمِــ مَنــ اَستـــ اَز تــــ ♥ ــو... آنــ رآ هَمـــ جیرهـــ بَندیـــ کَردَمـــ تـــآ مَبـــادآ تَوقُعَشـــ زیـــآد شَـــوَد دِلـ ♥ ــ رآ میگویَمـــ خُبـــ دِلـ ♥ ــ اَستـــ دیگَــــر مُمکِنـــ اَستـــ فَـــردآ خودَتـ ♥ ــ رآ اَز مَنـــ بِخوآهَـــد
-
دلتنگم
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:36
دِلتنگـم... مِـثل مـادربُزرگِ بیـسوادے ڪه هَـواے بَـچـه اش را ڪَرده ولـی بَـلـد نیـسـت شُـمـاره اش را بِـگـیرد...
-
گوسفند ها سر بریدند
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:28
دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد در مراسم ختمش گوسفند ها را سر بریدند…
-
عجب روزگاریه
چهارشنبه 9 مرداد 1392 18:27
روزگار غریبیست.... دهقان فداکار پیر شده... شنگول و منگول گرگ شدن.... کوکب حوصله مهمون نداره...... کبرا تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه.. روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسه است.... حسنک گوسفنداشو ول کرده تو یه شرکت آبدارچی شده.... آرش کمانگیر معتاد شده... شیرین خسرو و فرهادو پیچونده بادوست پسرش رفته اسکی رستم اسبشو فروخته موتور...